کد مطلب:35533 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:137
دست دادن مروان برای بیعت مانند دست دادن یهودی است. «مروان بن حكم» كه در پیكار جمل یكی از فرماندهان نیروی بصره بود، پس از شكست «عایشه» بدست سربازان اسیر شد، ولی امیرالمومنین (ع) دستور داد كه آزادش كنند امام حسن (ع) و امام حسین (ع) از مروان در حضور پدر شفاعت كردند و نیز درخواست نمودند كه بیعت مروان تجدید شود ولی این درخواست پذیرفته نشد: مگر این همان نیست مروان پست به گاهی كه كشتند عثمان به كین به زانو درافتاد در پیش ما بیفشرد خود پنجه هایم به دست بدان دست مدیون بیعت، دریغ مرا نیست حاجت بر این دست پست كه مشهور باشند در مكر و رنگ هم اكنون اگر دست بر دست من چو آسایشی یافت خود آن كند بلی، دور نوبت بگردد چنان به یك چشم بر هم زدن، سگ زبان زمان خلافت به مروان چنان بخیزد ز دامان او چار پور[1]. [صفحه 227] ترحم كند ایزد مهربان كه این چار، یك تن پس از دیگری چو خونخواه عثمان شد این مرد پست به حالی كه پیشینه ای آشكار شما خوب دانید و این ناكسان نداند ز تفسیر قرآن بجا كه یزدان به نطق و بیان علی چو برخیزم از جا به روشنگری خلافت به من بود ز اول سزا رها حق خود كرده بر دیگران نریزد همی خونی از مسلمین چو دیدم، اگر حق بجویم به كین وگر خود به یك سو شوم دل دژم وگرنه پی شهوت خودپرست پی حفظ آرامش شهرها گذشتم كه خامش شود كینه ها نبندند بر كین دگر ره كمر كه كوچكتر از آن بود حب جاه چو دادم رضایت در این ماجرا چو فردا قیامت شود آشكار برانگیزد از سینه ها مهر و كین [صفحه 228]
«انها كف یهودیه»
كه با من به بیعت همی داد دست
فروریخت دربار او همچنین
كه یابد ز چنگال ملت رها
ولی زود عهد مقدس شكست
به رویم برآهیخت ناگاه تیغ
كه دست یهودان سوداگر است
نخواهیم بیعت از این دست ننگ
بساید به سوگند در انجمن
به ناچیز پیمان ما بشكند
كه مروان خلیفه شود ناگهان
به بینی كشد بازگردد چنان
سرآید كه سگ زد به بینی زبان
كه گردند چون قوچ جنگی به زور
بر امت از این قوچها در جهان
بر امت نماید خلیفه گری
بدین شیوه پیمان بیعت شكست
ز تهمت علی را كند بركنار
كه دارند خود از امیه نشان
همه هست پیش علی برملا
رهایی دهد مردم از جاهلی
بر اصحاب حیرت گشایم دری
پی حرمت دین نمودم رها
كه اسلام از این ره نبیند زیان
به عثمان سپردم خلافت چنین
درافتند بر یكدگر مسلمین
بجز من دگر كس نبیند ستم
زمام خلافت ندادم ز دست
حق خویش را مفت كردم رها
نگردد دگر جاهلیت به پا
نسوزند قرآن در این رهگذر
به نزد علی (ع) تا بگردد ز راه
خلافت ز من گشت این سان جدا
ز قرآن بجویند دستور كار
حقیقت شود آشكارا چنین
صفحه 227، 228.