کد مطلب:35533 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:137

پیمان شکنی مروان بن حکم











«انها كف یهودیه»

دست دادن مروان برای بیعت مانند دست دادن یهودی است.

«مروان بن حكم» كه در پیكار جمل یكی از فرماندهان نیروی بصره بود، پس از شكست «عایشه» بدست سربازان اسیر شد، ولی امیرالمومنین (ع) دستور داد كه آزادش كنند امام حسن (ع) و امام حسین (ع) از مروان در حضور پدر شفاعت كردند و نیز درخواست نمودند كه بیعت مروان تجدید شود ولی این درخواست پذیرفته نشد:


مگر این همان نیست مروان پست
كه با من به بیعت همی داد دست


به گاهی كه كشتند عثمان به كین
فروریخت دربار او همچنین


به زانو درافتاد در پیش ما
كه یابد ز چنگال ملت رها


بیفشرد خود پنجه هایم به دست
ولی زود عهد مقدس شكست


بدان دست مدیون بیعت، دریغ
به رویم برآهیخت ناگاه تیغ


مرا نیست حاجت بر این دست پست
كه دست یهودان سوداگر است


كه مشهور باشند در مكر و رنگ
نخواهیم بیعت از این دست ننگ


هم اكنون اگر دست بر دست من
بساید به سوگند در انجمن


چو آسایشی یافت خود آن كند
به ناچیز پیمان ما بشكند


بلی، دور نوبت بگردد چنان
كه مروان خلیفه شود ناگهان


به یك چشم بر هم زدن، سگ زبان
به بینی كشد بازگردد چنان


زمان خلافت به مروان چنان
سرآید كه سگ زد به بینی زبان


بخیزد ز دامان او چار پور[1].
كه گردند چون قوچ جنگی به زور

[صفحه 227]

ترحم كند ایزد مهربان
بر امت از این قوچها در جهان


كه این چار، یك تن پس از دیگری
بر امت نماید خلیفه گری


چو خونخواه عثمان شد این مرد پست
بدین شیوه پیمان بیعت شكست


به حالی كه پیشینه ای آشكار
ز تهمت علی را كند بركنار


شما خوب دانید و این ناكسان
كه دارند خود از امیه نشان


نداند ز تفسیر قرآن بجا
همه هست پیش علی برملا


كه یزدان به نطق و بیان علی
رهایی دهد مردم از جاهلی


چو برخیزم از جا به روشنگری
بر اصحاب حیرت گشایم دری


خلافت به من بود ز اول سزا
پی حرمت دین نمودم رها


رها حق خود كرده بر دیگران
كه اسلام از این ره نبیند زیان


نریزد همی خونی از مسلمین
به عثمان سپردم خلافت چنین


چو دیدم، اگر حق بجویم به كین
درافتند بر یكدگر مسلمین


وگر خود به یك سو شوم دل دژم
بجز من دگر كس نبیند ستم


وگرنه پی شهوت خودپرست
زمام خلافت ندادم ز دست


پی حفظ آرامش شهرها
حق خویش را مفت كردم رها


گذشتم كه خامش شود كینه ها
نگردد دگر جاهلیت به پا


نبندند بر كین دگر ره كمر
نسوزند قرآن در این رهگذر


كه كوچكتر از آن بود حب جاه
به نزد علی (ع) تا بگردد ز راه


چو دادم رضایت در این ماجرا
خلافت ز من گشت این سان جدا


چو فردا قیامت شود آشكار
ز قرآن بجویند دستور كار


برانگیزد از سینه ها مهر و كین
حقیقت شود آشكارا چنین

[صفحه 228]


صفحه 227، 228.








    1. 2.